دولت کودتا که گمان نمی برد اعتراضات خیابانی تا این حد تداوم و گستردگی یابد این روزها از فرط استیصال کارش به جایی رسیده که با خودزنی و با لطائف الحیلی سعی در آن دارد که مردم را از پیگیری مطالبلتشان منصرف سازد. جالب است که دولت فشلی که ناکارآمدیش پیش از این درهمه زمینه های اقتصادی و سیاسی به اثبات رسیده بود این بار در اجرای کودتا هم ناکارآمد از آب در آمد.

در چند روز اخیر محمود احمدی نژاد دست به عملیات محیر العقولی زده تا با اجرای سناریوی ابداعی خوابگذار اعظمش جناب آقای محمد علی رامین "آشفتگی خلاق" ایجاد کرده توجه همگان را از مسئله اصلی مردم که همانا مشروعیت دولت است معطوف کند به خیمه شب بازی تغییرات کابینه و وزرای احتمالی دولت دهم .بخوانید دولت کودتا.

اما درایتی که آقای میرحسین موسوی و هواداران جنبش سبز از خود نشان دادند مانع از آن شد که عموم مردم درگیر این بحث های انحرافی مسخره شوند، البته اینجا باید از چند نماینده به" اصطلاح اصلاح طلب" مجلس هشتم شاکی بود که چرا و به چه جراتی به خود اجازه می دهند با حضور درمجادلات تلوزیونی که به نحوه ترکیب کابینه دولت دهم!! می پردازد این دولت را به رسمیت بشناسند .

امثال آقای علیرضا محجوب بدانند که مردم همانطور که قهرمانان خود را ارج می نهند خائنین به آرمانهای خود را نیز می شناسند و خیانت آنها را هرگز فراموش نمی کنند.

با این حال خوشبختانه این تیرزهر آگین دولت سراپا دروغ به سنگ خورد.جالب آنکه محصول سناریوهای "خلاق" مشاوران احمدی نژاد نه تنها در تغییر گفتمان (از بحث بر سر مشروعیت به بحث بر سر ترکیب کابینه جدید) ناکام ماند که دلیل دیگری آمد بر اثبات مدعای ناکارآمدی رئیس جمهور. رئیس جمهور کودتاگری که حالا در رسواسازی دولت "کریمه" خویش گوی سبقت را از همگان ربوده.

و اما خبر خوش

مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد
هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد

برکش ای مرغ سحر نغمه داوودی باز
که سلیمان گل از باد هوا بازآمد

عارفی کو که کند فهم زبان سوسن
تا بپرسد که چرا رفت و چرا بازآمد
حافظ

حرکت هماهنگ ایرانیان داخل و خارج از کشور در افشای جنایات قرون وسطائی در زندانهای ج.ا. سرانجام به ثمر نشست . این افشاگریها باعث عقب نشینی مقطعی کودتاگران شده است. این پیروزی هرچند کوچک نشانه های بزرگی دارد.

این کامیابی علی الخصوص مرهون تلاشهای آنانی است که شبانه روز در جهت رسانه ای کردن تصاویر و زندگی نامه کشته شدگان راه آزادی تلاش کردند. بسیار مهم بود که شهدا فقط یک اسم نباشند، یک عدد نباشند در لیست عفو بین الملل.

کشتگان راه آزادی با ارزش ترین متاع خویش یعنی زندگیشان را تقدیم این جنبش سبز کردند ، اگر سبزی این زندگی و کیفییت این حیات برای جهانیان روشن نمی شد. کمییت کشته شدگان هیچگاه توان جلب افکار عمومی جهانیان را نداشت.

ولی به همت خبرنگاران و وبلاگنویسان و همه مردمان با شرف چه ایرانی جه غیر ایرانی افکار عمومی دنیا به نیکی فهمیدند که شهدای ما مشتی "افسرده" نبودند که خود را به تهلکه افکنده باشند. نداها و سهراب های ما پر بودند از امید لبریز بودند از ذوق و خلاقییت و سرشار از شوق زنده ماندن و دیدن فردایی بهتر.

واما زنهار

آقای خامنه ای دستور بستن یک بازداشتگاه غیر استاندارد را داده، هاشمی شاهرودی به سعید مرتضوی یک هفته فرصت داده تا تکلیف بازداشت شدگان را که تعدادشان به قول آقای شاهرودی فقط 300 نفر! است روشن کند. و مجلسیان هیئت 3 نفره به زندانها می فرستند. غافل از اینکه این ملت از این هیئت های چند نفره به عمر خود زیاد دیده. چه در زمان مجلس ششم که امثال کمسیون اصل نود می خواست کاری کند و نمی توانست و جه پس از آن که نه می خواست، نه می توانست. در ثانی می گویند سالی که نکوست از بهارش پیداست، آقای شاهرودی که رئیس قوه قضائیه است در دروغی آشکار ادعا می کند دستگیر شدگان فقط 300 نفرند در حالی که منابع مستقل و مراکز مردم نهاد صحبت از بیش از 2000نفر زندانی و دها کشته می کنند.

وقتی قاضی القضاه خودش دروغگوست دیگر به زیردستانش چه اعتمادی می توان داشت؟

این اشک تمساح ریختن ها دیگر نوبر است. حتی حالا هم که از "بالا" دستور رسیدگی می رسد اذناب آنها از اعتراف به اینکه روز روشن مردم را کشته اند و زندانیهای دربند را بی رحمانه شکنجه کرده و به قتل رسانیده اند سر باز میزنند. مدیر کل زندان‌های استان تهران آقای سهراب سلیمانی بیشرمانه می گوید محسن روح الامینی و محمد کامرانی از قبل مننژیت داشتند! و به همین دلیل مرده اند.

گیریم که اینان از قبل مننژیت داشتند آیا دندانهای آنها هم بطور مادرزاد خرد شده بود؟ آیا سهراب اعرابی با دست شکسته و قلب تیر خورده بدنیا آمده است؟
با این وقاحتها هیچ بعید نیست فردا بگویند آثار شکنجه بر بدن شهیدان ماه گرفتگی است. به قول مهندس موسوی حتما "عده ای از مریخ
آمده اند" و مردم را کشته اند.

ما به نیکی می داندیم که تا زمانی که فشار اعتراضات مردمی نباشد. نه کسی آزاد می شود و نه قاتلی به جزای خود خواهد رسید.

ختم کلام آنکه مردم هنور اورجعلی ببرزاده را از یاد نبرده اند که این بار به گرگ زادگان اعتماد کنند.


مشو غره بر آن خرگوش زرفام
که بر خنجر نگارد مرد رسام

که چون شیران بدان خنجر ستیزند
بدو خون بسی خرگوش ریزند

در آب نرم رو منگر به خواری
که تند آید گه زنهار خواری

بر آتش دل منه کو رخ فروزد
که وقت آید که صد خرمن بسوزد

به گستاخی مبین در خنده شیر
که نه دندان نماید بلکه شمشیر
نظامی
بنام آنکه جان را فکرت آموخت
۱۹:۰۲ | Author: Ariobarzan
بنام آنکه جان را فکرت آموخت